خاطره جالب
من دانشجوی رشته جانورشناسی هستم و این یک خاطره از یکی از کلاسیهامون:
تو کلاسمون دختری بود که خیلی شر بود و توی کلاسها این قدر تیکه میانداخت که همه ما از خنده ریسه میرفتیم .....
یکی از کلاسیهامون با استادی بود که خیلی سختگیر و اخمو بود و حتی همون دختر هم جرات تیکه انداختن نداشت.
همون استاد یک بار قفسی سر کلاس آورده بود و اون دختر یک کنفرانس ٥ دقیقهای ارائه داد و استاد به اون دختر گفت به من بگو این چه حیوونیه؟
قفس با پارچهای پوشانده شده بود و فقط پاهای حیوون دیده میشد.
این دوست ما جواب داد من نمیتونم بگم چه حیوونیه، باید جاهای دیگهای از بدنشو ببینم.
استاد اخم کرد و گفت: نخیر از همین پاهاش باید بفهمی چه حیوونیه!
دانشجو گفت: نمیدونم و رفت نشست ....
استاد پرسید؛ ببخشید خانم اسم شما چیه؟
اون هم بلند شد و پاچههای شلوارشو کشید بالا و گفت: خودتون ببینید اسمم چیه ....
:: موضوعات مرتبط:
خانواده ,
مختلف ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1058
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8